عشقم امام خامنه ای
عشقم امام خامنه ای

عشقم امام خامنه ای

انشا درباره ی روز معلم 96|انشا درمورد روز معلم

محمد حسین مرتضی پور

انشا اگر معلم بودم 

من ابتدا از خداوند بزرگ و مهربان تشکر می کنم که اولین آیات خود را که بر پیامبر اسلام نازل کرد با « اقراء » یعنی بخوان شروع کرد . از خداوند بی همتا سپاس گزارم که پیامبران را اولین معلمان ما انسان ها قرار داد . تا بهترین الگو و سرمشق ما در زندگی باشند و  اگر من معلم بودم ، از خداوند حکیم و دانا می خواستم که مرا در این امر بزرگ راهنمایی کند و یار و یاور و پشتیبان من در انجام این شغل باشد. کاری کند که من ذره ای از اخلاق پیامبران را در وجودم احساس کنم . اگر من معلم بودم، بین بچه ها درباره ی دین اسلام و پیامبران و جهان آخرت صحبت می کردم . اگر معلم بودم، سعی می کردم  مهربان و دلسوز بچه ها باشم. اگر دانش آموزی استرس داشت، او را دلداری می دادم و اگر دانش آموزی بی انضباطی کرد ، او را راهنمایی و نصیحت می کردم .  اگر در جایی مشکلی برای یکی از آنان پیش می آمد، کمکش می کردم . اگر من معلم بودم، سعی می کردم کتاب های زیادی مطالعه کنم و اطلاعات خودم را زیاد کرده و از دانش و علم خود به بچه ها می بخشیدم . اگر من معلم بودم شب و روز تلاش می کردم تا دانش آموزان افرادی خوب و مفید برای جامعه و خانواده ی خود تربیت شوند . اگر من معلم بودم، از دانش آموزانم انتظار داشتم که به حرف هایم خوب گوش کنند و شلوغ نکنند و درس هایشان را هر روز مطالعه کنند و به کلاس بیایند و مرا خوشحال کنند . اگر من معلم بودم از بچه ها انتظار داشتم که غیر از درس به اخلاق هم توجه کنند و اخلاق خوبی داشته باشند و نمازهایشان را سر وقت بخوانند و با درس خواندن به یک مقام خوب و عالی برسند . اگر من معلم بودم از بچه ها انتظار داشتم که قدر معلمان را بدانند؛ زیرا : « معلم بهترین گنج دنیاست ، ما به این گنج گران بها نیاز داریم . »
معلم بهترین گنج دنیاست ، ما به این گنج گران بها نیاز داریم

____________________________________________________________________

www.xigool.ir


انشا اگر معلم بودم (۲)

من اگر معلم بودم، راه استاد مطهری  را به پیش می گرفتم  و با جان و دل و علاقه به دانش آموزانم درس یاد می دادم و می گفتم که همچون دانش آموزان ممتاز به درس گوش بدهند تا در آینده برای کشور معلم خوبی بشوند و دوباره راه ما معلم ها را به پیش بگیرند . من اگر معلم بودم دانش آموزان را به خواندن درس تشویق می کردم و آن ها را امیدوار می کردم که با درس خواندن می توانند در آینده یک معلم خوب بشوند . من اگر معلم بودم، درس را به دانش آموزان به بهترین شکل یاد می دادم و پس از پایان هر درس از آنها امتحان می گرفتم تا در امتحانات نوبت دوم سؤال ها را خوب حفظ کنند و یاد بگیرند . یکی از خصوصیات یک معلم خوب در برابر دانش آموزانش دلسوزی ، همدلی ، امیدواری ، دوستی و غیره است که دانش آموز با این کارهای  معلم روحیه می گیرد و تلاش می کند تا همچنان با دانش آموزان دیگر به رقابت بپردازد . من اگر معلم بودم برای دانش آموزانم الگوی خوبی می شدم تا آن ها به داشتن همچنین معلمی افتخار کنند و در دل خود الگوی امیدواری بکارند تا با درس خواندنشان هم خود یک معلم خوب بشوند و هم بچه های آینده ساز بعدی را خوب تربیت کنند . من اگر معلم بودم اولین چیزی که به دانش آموزانم یاد می دادم احترام به دیگران و همچنین احترام به معلم وپدر و مادر بود و همچنین در مدرسه خوب تربیتشان می کردم تا با بزرگتر از خود با احترام حرف بزنند و به آن ها احترام بگذارند . من اگر معلم بودم مثل بذری در خاک دل دانش آموزان  می شدم تا آن ها با بزرگ کردن آن بذر به یک معلم خوبی تبدیل شوند . من اگر معلم بودم همه ی سعی و تلاش خودم را بکار می بردم تا آن جوانه ی تازه فکر به هدف والای خود برسد .

____________________________________________________________________

www.xigool.ir


انشا اگر معلم بودم (۳)

من اگر معلم بودم ، سعی می کردم با دانش آموزانم طوری رفتار کنم که مرا الگوی خود قرار دهند و سعی می کردم، هیچ مردودی را در کلاس نداشته باشم ، و کسی از نظر درسی ضعیف نباشد . معلمی شغل شریفی است و درست گفته اند که « معلمی، شغل انبیاست » .  معلم ها باید از این جمله درس بگیرند و سعی کنند مانند انبیایی که در گذشته بودند، رفتار کنند مانند پیامبر ما حضرت محمد (ص) که الگو و اسوه یی برای تمام  جهانیان است گرچه هیچ وقت هیچ کس نمی تواند مانند ایشان باشد اما می تواند  از ایشان الگو بگیرد و به دانش آموزان  یاد بدهد . من اگر معلم بودم آن شغل را بخاطر حقوقش انتخاب نمی کردم بخاطر اینکه نمی تواند موفق شود یعنی اگر کسی این کار را بکند نمی تواند بعدا رضایت دانش آموزان خود را بخوبی جلب کند . معلمان نباید بد رفتار باشند چون ممکن است دانش آموزان از آن ها یاد بگیرند برای اینکه معلمان این آینده سازان کشور را درست تربیت کنند رفتارشان درست شود البته همه این طور نیستند . من اگر معلم بودم طوری دقیق و مفهومی درس می دادم که هیچ سوالی پیش  پا افتاده ای در ذهن دانش آموزان باقی نماند . بخصوص درس های مفهومی  مانند ، ریاضی ، فیزیک ، شیمی و زیست شناسی که مهمترین درس ها هستند ، معلمانی که مدرس این درس ها هستند باید اهمیت بیشتری بدهند ، البته خوشبختانه دبیران این درس ها خوب هستند .
من اگر معلم بودم بیشتر به اخلاق دانش آموز اهمیت می دادم تا به درس آن ، چون اگر اخلاق دانش آموزی خوب باشد می تواند درسش را هم بهتر کند و خودش را به رتبه های بالا برساند . من اگر معلم بودم اگر دانش آموز ده سوال مهم از من بپرسد ناراحت نمی شدم امروزه بعضی از دبیران اینطور نیستند . اگر هم آن سوال راحت بود باید جواب بدهند چون آن سوال به نظر خودشان راحت است .  من اگر معلم بودم با دانش آموزان سخت رفتار نمی کردم و سعی می کردم به آن ها بفهمانم که اخلاق نا شایست به شما هیچ نفعی ندارد . من اگر معلم بودم دانش آموزان را به بازدید از محلی می بردم مثلا به آزمایشگاه درس های مختلف . با این کار دانش آموزان بهتر می توانند درس خود را یاد بگیرند تا آن ها هم کارشان را با جدیت تمام آغاز کنند . معلم نباید بین بچه ها فرق بگذارد حال چه زرنگ باشد چه ضعیف چه آشنا باشد چه غریب .

محمد حسین مرتضی پور

www.xigool.ir

 


برچسب‌ها: انشا, انشا اگر معلم بودم, انشا معلم, انشا درباره معلمی, انشا درباره معلم
+ نوشته شده در  سه شنبه هفتم اردیبهشت ۱۳۹۵ساعت 12:0  توسط محمد حسین مرتضی پور  |  نظر بدهید

انشا معلم

جایی میخواهم برای فریاد زدن،جایی که انعکاسی باشد برای وقتی که می گویم دوستت دارم...دوستت دارم....تا صدایم به تو برسد...به تویی که مهربان بودن را به من آموختی،تویی که با صدای دلنشینت شربت دانش را به من نوشاندی

تو که همانند باغبانی با دست های مهربانت گل ها را می نوازی و بوی خوش عطر لباست هایت هنوز در فضای ذهنم به یادگار مانده

هنوز به یاد دارم روزهایی را که با رویاهایم همراه می شدی  و تا افق های دور پرواز می کردیم و با ابرها درد دل می نمودیم،روزهایی را که با ما سرود مهربانی می خواندی و می آموختی مزه ی منظره ها ،بوی صداها و طعم دیدارها را

تو خورشید دیگری بودی در قلب کوچکم تا با انوار طلایی اش قلبم را نورانی کند

چه صبح هایی که به شوق دیدار تو از خواب برخاستم و آسمان نیز پر می شد از آواز گل  وآفتاب... و پاک می شد از نفس پنجره ها و بوی خواب و همه و همه از شوق دیدار تو بود...

حال دست های کوچکم را به سوی تو دراز کرده ام تا با هم همراه شویم

روزت مبـــــــــــــــــــــــــــــــــارک

 

-----------------------------

 

خداوند نخستین معلم انسان است که آنچه را نمی دانست به او آموخت.پیامبران بزرگ الهی از سوی خدا رسالت تزکیه و تعلیم داشتند و معلم نیز این گونه ادامه دهنده راه آنان شد.معلمی که به شاگردانش بال پرواز داد و چراغ بینش؛پای رفتن دادو چشم بصیرت.

ونیک میدانیم که استاد مطهری یکی از این معلمان وارسته بود که نامش بر تارک روز معلم می درخشد.او که عمری را سوخت تا در برابر ما مشعلی برافروزد و چراغ راهمان باشد.در علم و عمل بی مانند بود و به آن چه  باور داشت،آن چنان پای بند بود که جان بر سر آن نهاد.سخنش از عمق جان بود و گفتارش ریشه در اعتقادات ناب او داشت.

آن چه می نوشت،از سر درد و سوز بود و احساس تعهد،آن چه می گفت چشمه زلالی بود که از متن معارف دین و دستاوردهای قرآن و عترت می جوشید و براستی که او الگویی شد برای همه ی ما، الگوی خداباوری،مردم دوستی،دینداری،اخلاص در عمل و حب اهل بیت و ...

اینک ما مانده ایم و چشمه ی زلال یاد او و آثار جاودانه و ماندگارش.بیایید با درک افکارش،با مطالعه ی آثارش و با زنده نگه داشتن  یادش،در گسترش فرهنگ ناب ایرانی و اسلامی سهیم باشیم.روحش شاد و یادش گرامی باد.


برچسب‌ها: انشا, انشا معلم, انشا درباره معلم, انشا روز معلم, انشا درباره روز معلم
+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و دوم فروردین ۱۳۹۵ساعت 0:0  توسط محمد حسین مرتضی پور  |  آرشیو نظرات

انشا درباره معلم

معلم ای که نفس هایت زندگی ام را طراوت می بخشد و ساحل نگاهت دلم راآرامش،حرفهایت چون جواهر بر صندوقچه ی ذهنم به یادگار می ماند و پرنده ی ذهنت نامه رسان عشق و محبت است

ای که صفای روحی و صبوریت به قامت سرو ،دلت به صافی آینه و دستانت یاری گر راه های دشوار زندگی ام است با چشمانم می بینم که چون شمع می سوزی و با گوش هایم می شنوم که صدایت آرام آرام رسم دوستی را در گوشم زمزمه می کند،با قلبم حس می کنم که تپش ثانیه ها را آرام کرده ای که با گچ و تخته روزهای درس را برایم خاطره ای جاودانه می کنی

ای که با خنده هایت کوله باری از غم را از دوشم بر می داری ...ای پنجره ی رو به دریای من ،من با حافظ و سعدی و مولوی تو به "قصه ی تکرار آرش "پای می نهم و با "راز موفقیت "وارد خانه ی "زن پارسا"می شوم و با "آداب زندگانی"انس می گیرم و با "شازده کوچولو"ی تو به "تماشای بهار" می رسم

ای که مهرت از خورشید تابان هم تابان تر است ...من با ضرب و حساب تو قضیه ی تالس را درک می کنم و با مساحت و حجم تو زمین را می شناسم

دفترچه ی خاطرات زندگی را با تو شناختم و می دانم که با تو آن را به پایان می رسانم

ای ساحل در سکوت مانده ی پرهیاهو،ای معلم عزیزم!می دانم گوشه ای از سخنان گهربارت را با هدیه ی کوچک تبریک روزت جبران نمی توانم بکنم اما از اعماق وجودم از ته قلبم می گویم:دوستت دارم ...روزت مبارک


برچسب‌ها: انشا, انشا معلم, انشا درباره معلم, انشا روز معلم, انشا درباره روز معلم
+ نوشته شده در  شنبه بیست و یکم فروردین ۱۳۹۵ساعت 12:0  توسط محمد حسین مرتضی پور  |  آرشیو نظرات

انشا برای معلم

سلام بر تو ای شمع فروزان زندگی،ای گشاینده ی درهای روشنایی؛ای که با مهر کلامت معنی زندگی کردن راآموختی و با دستان پرمهرت مهربانی را در وجودم شکوفا کردی ،ای که با نگاهت وا‍‍‍‍‍ژه ی محبت و دوست داشتن را معنا  بخشدی.

به چه مانندت کنم؟به شبنم که صبحگاهان بر روی برگ های لطیف گل می نشیند و نشاط می بخشد؟به باران که چه پاک و بی ریا بر زمین خشکیده می بارد شاید جانی دوباره بدان بخشد؟یا به جویبار پاک و زلال؟

ای معلم!تو ترنم ترانه ی پروازی و کبوتران دانایی در بالهایشان تو را زمزمه می کنند.تو بودی که انگشتان ناتوانم را قلم گرفتن آموختی و تمام لحظه هایم را از تحصیل لبریز کردی...

تویی که هر بامداد آهنگ تپش می کنی تا نشاط سحر و صلابت پرواز پرندگان را در چشم پرفروغ شاگردانت به تماشا بنشینی و در انتهای دلت نیت خدایی شدن می کنی  وآنگاه عطر حضور خدا را در کلاس در می یابی.

کلاس به واسطه ی حضور تو متبرک می شود...برترین طواف تو سعی میان شاگرد و تخته سیاه است و این طواف زیباترین لحظه های زندگیت را می سازد.محراب تو کلاس درس است آنجا که معبدیست راستین برای رسیدن به افق های دور خدایی شدن.

آری تو به حقیقت معلمی و وارث رسالت انبیای با کرامت.روزت مبارک


برچسب‌ها: انشا, انشا معلم, انشا درباره معلم, انشا روز معلم, انشا درباره روز معلم
+ نوشته شده در  شنبه بیست و یکم فروردین ۱۳۹۵ساعت 0:0  توسط محمد حسین مرتضی پور  |  آرشیو نظرات

انشا برای روز معلم

قلم دردست می گیری وبر لوح دلم نقش ها می زنی از بهترین یاد ها و نام ها. نقشی از آب نقشی از گل محمدی، از پدر، از مادر، ازآبی آسمان و نقشی ماندگار از خدا.

با قلمدانی خالی از دانایی به مکتبت می آیم و تو توشه های فراوانی از قلم و علم و ادب و سوال و جواب و دانستن، بدرقه ام می کنی. مهربان تر از خود دایه ای دیده ای این گونه با سخاوت و سخن شناس و دل آگاه؟

اینجاست که معنی این کلام مشهور را بهتر می فهمم که:
«اگر به جای اسلحه،با معلم به جنگ دنیا می رفتیم، همه دشمنان نابود می شدند.»

رساترین فریاد، فریاد توست که بر بام جان ها آواز می دهی و کام پروانه ها سرشار می شود از حقیقت و جام درختان سیراب از طراوت و جان متعلمان لبریز از تازگی ،بازی گوی و میدان و عاطفه و کتاب.

زمزمه تو مقدس ترین ترانه است در گوش پیچک های عاشق تا گرم و سبز و سیراب از منبر صنوبر های استوار بالا روند تا جایی که با دستان خویش یک تکه آفتاب بردارند و برای همیشه نور در کوله بار نهند.

و من تو را می بینم که با وسواس و دغدغه تمام این عبورِ سرشار را می پایی.


وقتی کشتی عمر انسانی از مسیر مدرسه عبور می کند دستان تو لبریز از فانوس می شوند و از امواج سهمگین ایام، عبورش می دهی و چون نسیمی که کشتی را به سمت ساحل سعادت و خجستگی هدایت می کند بر بلندای کلمه می ایستی و «دیدارآشنا» را مژده اش می دهی.
 
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.